English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 129 (9280 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
child rearing practices U شیوههای پرورش کودک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
practices U اداب
practices U راه و رسم
practices U شیوه ها
rearing U عقب
rearing U دنبال
rearing U پروردن
rearing U تربیت کردن
rearing U افراشتن
rearing U نمودار شدن عقب
rearing U دنباله
rearing U عقبه سپاه
rearing U پشت
rearing U بلندکردن
distributed practices U تمرینهای پراکنده
sound practices U شیوه های درست
distributed practices U تمرینهای توزیعی
restrictive trade practices U روشهای محدود کردن تجارت
to take action to prevent [stop] such practices U اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
he is my only child U فرزند یگانه من است
with child <idiom> U حامله شدن
from a child U ازهنگام بچگی
the child is a wonder U این بچه عجوبه ایست
to get with child U ابستن کردن
i would i were a child U ای کاش بچه بودم
with child U ابستن حامله
only child U تک فرزند
child U بچه
child U ionship relat child parent
child U parent
child U یک رکورد داده که تنها با توجه به محتوی رکوردهای موجوددیگر میتواند ایجاد شود
child U ولد
child U فرزند
child U طفل
child U کودک
to vaccinate a child U ابله بچهای را کوبیدن
to beat a child U کتک زدن بچه
the losser of a child U فقدان یا داغ فرزند
the child is a great t. to us U این بچه خیلی اسباب زحمت ماشده است
nurse child U فرزند خوانده
natural child U طفل حرامزاده
problem child U کودک مشکل افرین
problem child U فرزند مسئله دار
problem child U فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
rejected child U کودک مطرود
to i. a child with vaccine U ابله بچه ایی را کوبیدن
she has brone a child U ان زن بچه زائیده است
she is quick with child U جنبش بچه رادرشکم حس میکند
nurse child U فرزند رضائی
wolf child U کودک گرگ پرورده
Could we have a plate for the child? U آیا ممکن است بشقابی برای بچه مان به ما بدهید؟
I asked for the child. من یک برای بچه سفارش دادم.
Watch the child ! U مواظب بچه باش !
poor child U بیچاره بچه
to tuck in a child U پتوی روی بچه را درست کردن [که سرما نخورد]
hardly a child anymore U دیگر به سختی بچه ای
Ask the truth from the child . <proverb> U یرف راست را از بچه بپرس.
you will spoil the child U بچه را فاسد خواهیدکرد
child's play U بچه بازی
child's play U بازی کودکان
child's play U هر کار بسیار آسان
child prodigy U بچهبا استعداد
latchkey child [بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
love child U حرامزاده - بچهایکهپدرمادرشهرگزبایکدیگرازدواجنکردهاند
The child is going to go to bed. U بچه دارد می رود بخواب
To spoil child . U بچه یی را لوس کردن
adopted child U فرزند خوانده
unborn child U حمل
child in the womp U حمل
child law U حقوق کودک
child of the second bed U بچه زن دوم
child process U تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
child program U تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
child psychiatry U روانپزشکی کودک
child psychology U روانشناسی کودک
child development U رشد کودک
child custody U حضانت
child centered U کودک محور
an abortive child U بچه سقط شده
an abortive child U فگانه
backward child U کودک عقب مانده
big with child U ابستن
big with child U حامله
child abuse U بهره کشی از کودک
child adoption U فرزند خواندگی
child window U پنجرهای در پنجره اصلی
child window U پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
natural child U بچه نامشروع
he treated me as a child U بامن مانند بچه رفتارکرد
child study U کودک پژوهی
illegitimate child U طفل نامشروع
foster child U فرزند خوانده
god child U فرزندتعمیدی
gutter child U بچه موچه گرد
grand child U نوه
god child U بچه تعمیدی
feral child U کودک وحشی
in child birth U درحال زایمان
latchkey child [کودکی که معمولا در خانه بخاطر مشغله پدر مادر تنها است]
elf child U بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اندمیگذارند
elf child U بچه عوضی
lost child U طفل لقیط
child death rate U نرخ مرگ و میر کودکان
parent child relationship U رابطه پدر و پسر
to tuck up a child [British E] U پتوی روی بچه را درست کردن [که سرما نخورد]
female slave with a child U ام ولد
To adopt a child ( an infant ) . U کودکی را بفرزندی قبول کردن
She pressed the child to her side. U بچه را به خودش چسباند
The child fell off the balcony. U بچه از ایوان پرت شد
child labour legislation U قانون مربوط به کارخردسالان
Dont spoil the child . U بچه را خراب نکنید (لوس نکنید )
child langmuir equation U معادله چایلد- لنگمیور قانون چایلد- لنگمیور
female slave with a child U master her from child witha
child labor laws U قوانین کار کودکان
to i. obedience intoa child U فرمان برداری را کم کم به بچه ایی فهماندن
to kiss away a child's tears U بابوسیدن بچه اشکهایش راپاک کردن
The child is beginning to talk. U بچه دارد زبان باز می کند
You are stll a child in her eyes. U به چشم اوهنوز یک بچه هستی
child guidance clinic U درمانگاه راهنمایی کودک
putative father of an illegitimate child U پدر مفروض فرزندی نامشروع
He beats his own child to frighten his neighbour. <proverb> U بچه خود را مى زند که همسایه بترسد .
He had the air of a frightened(scared)child. U حالت بچه ای را داشت که وحشت زده شده بود
the child belongs to the marriage bed U الولد الفراش
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
The child of ones old age is a bell hung from ones. <proverb> U بجه سر پیرى زنگوله تابوت است .
blood money of an unborn child U دیه جنین
blood money of an unborn child U غره
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal. U مانند هر کودک، او [زن] وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
His new luxury mansion is a dar cry from the one bedroom cottage he lived in as a child. U عمارت لوکس جدیدش کجا و کلبه یک خوابه ای که کودکی اش را در آن به سر برد کجا.
Recent search history Forum search
1کودک کش
3ترجمه كلمه زايش به انگليسي مثلا زن توانايي زايش دارد
0majority is attained earlier.”
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com